به گزارش قدس آنلاین، حدود ۲ سال به عنوان راوی در کنار فرماندهانی چون جاویدالاثر احمد متوسلیان، شهید محمدابراهیم همت، شهید محسن وزوایی و حتی سپهبد قاسم سلیمانی در لشکر ۴۱ ثارالله در دوران دفاع مقدس حضور داشته است. سختیهای کار روایتگری را با جان و دل خرید؛ همان کاری که دیگر همکارانش در طول هشت سال سرنوشتساز انجام دادند تا امروز به راحتی سندهای مرتبط با جنگ به دست من و شما برسد.
امیر رزاقزاده از پیشکسوتان جهاد و ایثار به مناسبت چهل و یکمین هفته دفاع مقدس با حضور در خبرگزاری فارس ضمن اشاره به خصوصیات فرماندهی حاج قاسم در آن دوران، به ذکر خاطرهای از شهید محسن وزوایی پرداخت که خود شهید وزوایی شخصاً برایش تعریف کرده بود. روایت رزاقزاده از آن دوران به خصوص درباره عملیات فتحالمبین را در ادامه میخوانیم:
حاج قاسم در اوقات فراغتش در سنگر قرآن میخواند
* در کدام عملیات به عنوان راوی در کنار حاج قاسم حضور داشتید؟ خصوصیات فرماندهی ایشان را چگونه دیدید؟
اولین عملیاتی که حاج قاسم مسؤولیت یک گردان را بر عهده داشتند، عملیات طریقالقدس بود. زیر نظر تیپ ۲۵ کربلا که آقای مرتضی قربانی فرمانده آن تیپ بود. در آن عملیات حاج قاسم رشادتهایی زیادی از خودشان نشان دادند. عصب دستشان هم در آنجا آسیب دید و زخمی شدند. بعد در عملیات فتحالمبین به عنوان تیپ ۴۱ ثارالله همراه با همشهریانش حضور داشتند تا در عملیات والفجر مقدماتی تبدیل به لشکر ۴۱ ثارالله شد. حاج قاسم از فرماندهان شاخص هشت سال دفاع مقدس بود و اوج بلوغ ایشان در دوران دفاع مقدس را در والفجر ۸ شاهد بودیم.
حاج قاسم به عنوان شاگرد امام خمینی (ره) توانست در زمینههایی از جمله پاکدستی، عدم سوءاستفاده از موقعیت و مقام، اتخاذ تصمیمات عقلانی، راهگشا بودن، داشتن شجاعت و جسارت، پرهیز از شهرتطلبی و تدبیر در زمینههای مختلف و دوراندیشی پیشگام باشد. از نزدیک شاهد بودم حاج قاسم روحیه نقدپذیری داشت و سعی میکرد خودش و عمدتاً افرادی را که در لشکر و تیپشان بودند به نقد و چالش بکشد. در عملیات تکمیلی کربلای ۵ در کنار حاج قاسم حضور داشتم. آن عملیات، عملیات نسبتاً موفقیتآمیزی نبود. کلاً عملیات گره خورده بود. حاج قاسم بعد از این عملیات، همه فرماندهان تیپها و گردانهایش را جمع کرد و اشکالات را به نقد گذاشت تا در عملیات بعدی چنین مشکلاتی وجود نداشته باشد.
بفرما پسته غریبه!
دیگر چیزی که از نزدیک شاهد بودم، انس و الفتی بود که حاج قاسم با رزمندگان داشت. بسیار اخلاق مدار و اخلاقمحور بود. او بسیار با قرآن مانوس بود و در مواقع بیکاری که باید استراحت میکرد یا حتی با وجود اینکه چند شب نخوابیده بود، میگفت: رزاق بیا قرآن بخوانیم. هر زمان خالی که مییافت آن را صرف قرآن خواندن میکرد. حاج قاسم نسبت به نیروهای زیردستش شناخت کامل داشت و زیر و بمشان را میشناخت تا از لحاظ روحی و روانی افراد به آنها مسؤولیت بدهد. اگر غریبهای به لشکر آنها میآمد، حاج قاسم با پسته که سوغات استانشان بود از آنها پذیرایی میکرد.
لشکر تهرانیها و رابطه آن با حاج احمد
* به اوایل روزهای جنگ برگردیم. بیشتر رزمندگان شهر تهران در کدام تیپ بودند؟ چرا اسم حاج احمد متوسلیان با تیپ محمد رسول الله (ص) گره خورده است؟
حاج احمد متوسلیان به همراه تعدادی از نیروهای تهرانی قبل از آغاز جنگ برای خاتمه به غائله کردستان به آن منطقه رهسپار شدند. بعد هم که جنگ شروع شد، حاج احمد آن نیروها را به سوی جنوب گسیل داد. در مرحله نخست طبق فرمان امام، محاصره آبادان شکسته شد. بعد از روی کار آمدن دولت حضرت آقا، فرماندهی جنگ تغییر کرد. آقای محسن رضایی فرمانده سپاه شد و شهید علی صیاد شیرازی هم به فرماندهی ارتش منصوب شد. آقای رضایی به فکر افتاد که سازمان را گسترش دهد. در آن زمان، شهید همت فرمانده پاوه و حاج احمد هم فرمانده مریوان بود. بعد از دیداری که آقای رضایی با این دو نفر داشت، فهمید که آنها توانایی اداره یک تیپ را دارند.
حاج احمد در غرب کشور، عملیاتی در شیاهکوه با نام محمد رسول الله (ص) انجام داد و چون در شب ۲۷ رجب همزمان با عید مبعث بود، با پیشنهاد شهید حسن باقری و رحیم صفوی عدد ۲۷ و همچنین با پیشنهاد احمد متوسلیان نام محمد رسول الله (ص) برای آن یگان انتخاب شد. برای آن عملیات، محمد ابراهیم همت به عنوان مسؤول ستاد تیپ انتخاب و منصوب شد. در تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) رزمندگانی از شهرهای کاشان، همدان، تبریز و زنجان حضور داشتند. بعدها که یکسری گردانها در شهرهای مختلف شکل گرفت. لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) نیز به شهر تهران اختصاص پیدا کرد؛ به همین خاطر این لشکر به عنوان تهرانیها شناخته شد.
استفاده از شگرد جنگ جهانی دوم در عملیات فتحالمبین!
اشاره داشتید دومین عملیاتی که انجام شد، عملیات فتحالمبین بود. چرا این عملیات را به عنوان تعیینکنندهترین عملیات دفاع مقدس نام میبرند؟
البته این مورد شاید از جنبههایی مقداری اغراقآمیز باشد. دشمن در نظر داشت با اشغال کامل استان خوزستان، خودمختاری این خطه را که از دوران پهلوی هم مطرح بود (چیزی مانند سودان شمالی و سودان جنوبی) را به سرانجام برساند و شاهرگ نفتی ایران را دست بگیرد. در همان روزهای ابتدایی جنگ، بخش وسیعی از خوزستان را به اشغال درآورد. چون در عملیات بیت المقدس هم زمان با خرمشهر بخش زیادی هم از مناطق اشغالی آزاد شد که حجم زیادی را به خودش اختصاص میداد به همین خاطر شاید عنوان تعیینکنندهترین عملیات دفاع مقدس را به آن اختصاص دادهاند، اما در عملیات فتحالمبین سازمان رزم سپاه خیلی گسترده شد و طبق تجربه جنگ جهانی دوم، قرار شد نیروها در کنار هم ادغام شوند و ترکیب مشخصی برای عملیاتهای بعدی شکل گرفت که اثر آن در عملیات بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر هم دیده شد.
مرغ حسین خرازی یک پا داشت؛ بالاخره روی بعثیها را کم کرد
* شاخصههای عملیات فتح المبین چه بود؟
در مرحله اول قرار بر این شد که قرارگاه قدس، جاده عین خوش را تصرف کند. در کنار آن قرارگاه نصر باید جاده مهم دهلران ـ اندیمشک را آزاد میکرد و با تصرف توپخانه دشمن، از شدت آتش دشمن به سمت رزمندگان ایرانی کاسته شود. نیم ساعت از آغاز عملیات گذشته بود که تیپ ۱۴ به فرماندهی شهید حسین خرازی موفق شدند قبل از روشن شدن هوا، اهداف خود را تصرف کنند و آماده پدافند شوند. در این حین حاج قاسم سلیمانی با نیروهایش وارد شد و بچههای حاج احمد متوسلیان و شهید وزوایی هم در ساعت سه و نیم بامداد به توپخانه دشمن حمله کردند. در مرحله اول عملیات فتح المبین ۲ هزار نفر از نیروهای عراقی اسیر شدند. وقتی هوا رو به روشنشدن رفت، فشار دشمن زیاد شد. محوری که تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) با فرماندهی حاج احمد مستقر بودند، خیلی مقاومت کردند و توانستند جاده را حفظ کنند.
در چنین شرایطی تیپ ۴۱ ثارالله مجبور به عقبنشینی شد. در همین حین در جلسه قرارگاه کربلا مطرح شد: اگر باز هم محور ۴۱ ثارالله مجبور به عقبنشینی شود، ممکن است نیروهای ۱۴ امام حسین (ع) هم از سه جناح با قوای زرهی ارتش عراق درگیر شوند و در محاصره آنان قرار بگیرند. به همین خاطر سرهنگ صیاد شیرازی با حضور در قرارگاه قدس به حسین خرازی اعلام کرد که به دلیل وخامت اوضاع در جبهه شمال غربی عقبنشینی کند تا نیروهایش اسیر نشود. اما حسین خرازی قبول نکرد و گفت: من ۲ تا گردان را وارد عمل کردم. ۷ گردان دیگر دارم و میتوانم جواب بعثیها را بدهم.
در آن زمان، آقای محسن رضایی زیر سِرُم بود و صیاد شیرازی به خرازی گفت که عقبنشینی کند، اما خرازی زیر بار نرفت. در چنین شرایطی، محسن رضایی خواستار حضور قرارگاه فتح به فرماندهی احمد کاظمی و مرتضی قربانی در جبهه جنوبی شد تا لشکر۱۰ زرهی دشمن متزلزل شود و گره عملیات در این منطقه باز شود. در صبح روز چهارم فروردین ماه سال ۱۳۶۰ قرارگاه فتح وارد عملی شد. در واقع رمز پیروزی قرارگاه فتح در تنگه رقابیه این بود که ۴۸ ساعت قبل از شروع عملیات، سه گردان این قرارگاه از تنگه ذلیجان با تجهیزات، آرپیجی ۷، تیربار و مهمات از رملی بسیار سخت عبور کرده بودند و دشمن با این حضور رزمندگان بسیار غافلگیر شده بود. این درگیری در رقابیه باعث شد که فشار روی تیپ امام حسین (ع) در «عین خوش» کم شود و در نهایت دشمن در روز پنجم شروع به عقبنشینی کرد. البته به اذعان بیشتر فرماندهان، رشادت حسین خرازی و یارانش از جبهه شمال غربی، احمد متوسلیان در جبهه شمالی و احمد کاظمی و مرتضی قربانی در جبهه جنوبی باعث پیروزی ما در فتحالمبین شد.
اسیر شدن عراقیها پس از بارش باران
در مرحله دوم این عملیات، یک امداد الهی منجر شد که عملیات به سوی موفقیت بیشتر پیش رود. ماجرا این بود که عراقیها از سمت شوش با تعدادی تانک و نفربر به سمت رقابیه در حال حرکت بودند تا بتوانند یک راه ارتباطی بین نیروها و عقبهشان در فکه باز کنند. در این هنگام بارش باران شروع شد و آبی که از نهر لخضیر به سوی دشت سرریز میشد، باعث شد یک باتلاق بزرگ درست شود و تانکهایی که در مسیر بودند در باتلاق گیر کنند. اینجا آن قدر تعداد تانکها زیاد بود که دشت از دور، سیاه دیده میشد. وقتی عراقیها نیروهای ایرانی را دیدند روی تانکها رفتند و دستشان را بالا گرفتند و در یک چشم برهم زدن، بیابان پر از اسرای عراقی شد.
دشمن برنامهریزی کرده بود که روز ششم منطقه را کاملاً تخلیه کند. فرماندهان ایرانی هم خبر نداشتند که در روز پنجم، صدام حسین در منطقه عملیاتی حضور داشته و این حسرت در دل مرتضی قربانی مانده بود. او گفت: اگر روز پنجم ما زودتر به آنجایی که ماموریت داشتیم، میرفتیم، میتوانستیم حتی صدام حسین را اسیر کنیم. در همین زمینه وفیق السامرائی، مسؤول استخبارات ارتش عراق در خاطراتش مطرح کرده بود که صدام به آنها گفته بود اگر اسیر شوم خودکشی میکنم و شما هم خودتان را بکشید. در نهایت در عملیات فتحالمبین ۲ هزار و ۴۰۰ کیلومتر مربع از اراضی کشورمان آزاد شد.
گمشدن شهید وزوایی و امدادی که به دادش رسید
* در عملیات فتحالمبین، یکی از دلنگرانیها گم شدن شهید محسن وزوایی و نیروهایش بود، چگونه آنها توانستند راه را پیدا کنند؟
در شب اول عملیات فتحالمبین، آقای محمد بروجردی در قرارگاه تاکتیکی نصر۲ حضور داشت. در آن زمان، یک گردان به نام حبیب بن مظاهر با فرماندهی محسن وزوایی در منطقه گم شده بود. پس از عملیات فتحالمبین محسن وزوایی مرا در دوکوهه صدا زد و جریان پیدا شدن گردانش را برایم تعریف کرد. در آن شب، در آن ترافیکها و شلوغیها، بلدچی از نیروها جدا شد. گردان حبیب بن مظاهر هم از خط مقدم فاصله گرفت و به سمت دشمن رفت. آنها چندین کیلومتر راه را اشتباهی رفتند. در آن شرایط محسن وزوایی با حاج احمد متوسلیان تماس گرفت که (در آن زمان، من در اتاق قرارگاه در حال ضبط و ثبت وقایع بودم) اعلام کرد نیروهای گردان ما راه را گم کردهاند.
دلشوره عجیبی به دل فرماندهان افتاد. از آن طرف، وزوایی به سمت نیروهایش رفت و به آنها گفت که همین جا بمانید تا برگردم. از تپهها فاصله گرفت و ۲ رکعت نماز خواند. به درگاه خدا استغاثه کرد و از او مدد خواست و گفت: این بچهها دست من امانت هستند، اگر خونشان ریخته شود، مسؤولیتش بر عهده من است. یک دفعه سرش را بالا آورد، دید خانمی ایستاده و سمتی را با دستش نشان میدهد. آن زمان، ایام فاطمیه بود. به گردانش دستور عقبگرد داد و به سوی آن جهتی که خانم نشان داده بود، آنها را رهسپار کرد. محسن وزوایی و نیروهایش نیم ساعت یا ۴۰ دقیقه بعد به همراه نیروهایش به توپخانه عراقیها رسیدند و ۹۴ قبضه توپ عراقی به دست رزمندگان افتاد. این کار یاران با وفای محسن وزوایی یکی از کلیدهای مهم در سرنوشت عملیات فتحالمبین شد. البته پس از این اتفاق، بعثیها تا مدت ها از نام گردان حبیب و محسن وزوایی میترسیدند.
منبع: فارس
انتهای پیام/
نظر شما